خیرینن شر قارداشدی

از روز یکشنه پنجم شهریور در گیر مقدمات یک امر خیر بودیم ، روز دوشنبه توافق بعمل آمد که شب سه شنبه مراسم قند شکنی و گفتگو های مقدماتی انجام گیرد و روز چهارشنبه کارهای مربوط به آزمایش و .....

همه چیز روبراه بود که خبر بد از راه رسید و مارا چنان شوکه کرد که همه چیز فراموش شد ..... خبر کوتاه ولی جانسوز بود و آن اینکه پسر جوان و ناکام خواهرم در اثر یک حادثه رانندگی جان به جان آفرین تسلیم کرده ...تا ساعتها در شوک بسر میبردم و در نهایت اینکه همه برنامه ها بهم خورد . در این میان یک عده عقیده داشتند که خیر و شر برادرند و اینگونه کارها را تاخیر نمی اندازند ولی ما دل و دماغ هیچ کاری را نداشتیم . سفارش فرستادیم و صحبت کردیم و طرف مقابل نیز همین عقیده مارا داشت و اینکه در این شرایط اگر کار ی بکنیم خوبیت نخواهد داشت و برنامه را به بعد از اولین پنجشنبه موکول کردیم  و ......

پنجشنبه را در تبریز در مراسم سوگواری حضور پیدا کردیم . و.......

شب چهارشنبه چهاردهم شهریور بعله برون مختصری با مراسم قند شکنی و چهارشنبه پانزدهم شهریور جهت آزمایش و پنجشنبه شانزدهم شهریور ساعت هفت بعد از ظهر در محضر حاجی آقا مهدینژاد مراسم عقد کنان . بدون هیچ برنامه ی شادی با حضور چندنفر ریش سفید و افراد خانواده دو طرف صورت گرفت.... انشاءالله بعد از چهلم آن عزیز سفرکرده مراسم مختصری برپا میداریم......خداوند این دونفر را خوشبخت و آن عزیز کوچ کرده را قرین رحمت خود فرماید . آمین یا رب العالمین 

..............................

بعداً نوشت :

وقتی زنده ای کلامی ندارند با تو ، امان از روزی که رفتی...
هر پنج شنبه یا جمعه ساعت ها با سنگ سرد قبرت صحبت می کنند گویا این مردمان با مرده ها راحت ترند تا زنده ها، گویا کلامشان را برای سنگ قبرت نگه می دارند

چهارشنبه سوری  اثر استاد کریمی مراغه ای

قیش چیخدی گزیر کوچه نی بو تازه جوانلار

یوخ یوخ نه جاوان درس تمدن اوخویانلار

*******

چون مدرسه قورتولدی چیخوب ائیله تماشا

چارراه خیاباندا دوشوب گؤر نئجه غوغا

قیزلار کی چیخور مدرسه دن خیلی دل آرا

نازیله گئدیر منزله گویا که مارالدی

بیردن گوروسن آتدیلار بمب رنگی سارالدی

********

بو بوینی یوغون قانمور اوشاقدور چوخی قورخار

یا حملی وار آرواددی جانیم زحمتی آرتار

یا تریکی دور نعشه قاچار معرکه قالخار

ظاهرده موحصلدی اوزی اهل کمالدی

لیکن کافی تشبیهدی لاب مالدی که مالدی


ادامه نوشته

خواهر زاده ام

این چوان خواهرزاده من است که با کوج زود هنگامش مارا در بهت حیرت فرو برد و الان که شش روز از آن حادثه دردناک میگذرد هنوز رفتنش را مشکل میتوانیم باور بکنیم . 

شنیدن خبر از دست دادن عزیزان چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می نشیند . ولی در برابر تقدیر حق حضرت پروردگار چاره ای جز رضا و تسلیم نیست .