"اؤقدر آیا باخمارام کی ، آی گله دوشه آیاغومون آلتینا "

بو خاطره نی کی ایندی سیزلره تعریف ایلییرم منیم اوشاقلوخ زمانلارونان خاطریمده قالیبدی :

میداتدا اولان کیشیلرین چوخی ، قاش قره لدیقجا ، میدانون گون چیخان طرفینده  کی بیر اوجا یره ییغیشیب ، اوردان دقتینن گون باتان یره باخیردیلار ، چوخی اَللرینی قاشلارونون اوستونه قؤیوب و سایبان دوزلدمیشدیلر کی گون گؤزلرینی اذیت ایله مه سین  ،]هله آیی گؤرماخ چتینیدی چون گون  گوزلری قوماشدوروردی ، اما آز قالموشدی کی داغون دالوندا گیزلَنسین .هله آیی گؤرماغا چوخ تئزیدی ، بیرده یاخشی کی گون باتان یرده بولوط یؤخودی دووم دوروئیدی ، آینا کیمین صاف بیر هاوائیدی . بالاجا اوشاقلار و جوانلار کندین میدانونون بیر گوشه سینده مشغولودولار اویناماغا ، هیچ بیر زاد بیز اوشقلاری اؤیناماخ کیمین سئویندیرمیردی ،گاهدان اؤقدر باشوموزقیزیشیردی کی ، چتین وضعیتده اوزوموزی ائوه یتیریردیخ ، گاهدان دا  ایش ایشدن گئچیردی ، اویناماقی اؤتورموردوخ و ....و بونا گؤره کتک یماقی گؤزوموزه آلوردوخ ....

گون داغون دالوندا گؤزلردن ایتمیشدی ، یاواش یاواش هاوا قارانلوخلاشوردی ،آیی گؤرماغا گؤره ، گون باتان یئره باخانلارون سایی چوخالوردی هامی ایستییردی کی آیی گؤرسون و ثواب آپارسون ، ولی ، علیمحمد و فرج دایی دا، اللرین قاشلارونون اوستونه قویوب دؤرد گؤزده بؤرج ایله ییب ،آیی گؤرماقا تَلَسیردیلر (من اوکیشیلره احترام اوچون دایی دییردیم ) ،بیردن ولی دایی اوجا سَسینن دِدی " من گؤردوم ، من گؤردوم "

ها ، گؤردوم ، اَدوربا ! بارماقونان گونباتان یری گورسدیردی .. گؤرنِجه ده گؤزل و بؤیوکدی ، ایله بیر ایکی  گوننوخ آیدی ، هامی  ولی دایی گؤرسه دهن یئره باخیردی ، بعضیلرینین اَلینده آینادا وارودی ، بیر آزدا هاوا قارانلوخلاشموشدی ، اوچ قارداشدان سورا تک توک آداملار دئیردیلر آیی گؤردولر ، بویولدا هر ایله تای آیی گؤرماغون ثواب ولی دایی  و اُبیری قارداشلارونا قسمت اُلدی  . ایفطاردان سورا کندین مالاسونا ولیگیلین آیی گؤرمه سینی دِدیلر ...

مالا قبول ایله مه دی دِدی : بو شوخلوخ دئیر کی ، من ولینین سؤزونن جماعته دییَِنمَرَم صاباح اوروج بایرامودی ، گرک صبر ایلییاخ تبریزدن خبر گلسین .

ولی دئدی : مَنه صاباح بایرامدی ، من اؤز گؤزومونن گؤرموشم . سیزده اؤزوز بولرسیز ....

ناهارا یوخون تبریزدن خبر گلدی آیی گؤروبلر و بویون بایرامدی .....ایندیده من بیر مسئله نی باشا دوشمه میشم بو چماعت نییه بو قارداشلار کورخا دئیلر ، اولارکی هامودا قشنگ گؤرولر ....الله دنیاسون دئیشنله رینه رحمت ایله سین

تبریک ایام شاد نوروز

مسابقه وبلاگ نویسی جوانان خیر

فعالیتهای خیریه موسسه جوانان خیر:

موسسه‌ی قرض‌الحسنه جوانان خیّر به‌عنوان یک نهاد مردمی در جامعه، علاوه بر انجام امور سازمانی خود، تقویت بنیه‌ی اقتصاد خانواده‌ها و دستگیری از نیازمندان را در دستور کار خود قرار داده تا همان‌گونه که با فعالیت در حیطه‌ی قرض‌الحسنه سنت حسنه رسول اکرم (ص) را در جامعه جاری می‌سازد با تحقق اهداف انسانی و خیرخواهانه‌ی خود در ارتقای سطح اجتماعی و توان اقتصادی مردم غیور مملکت‌مان سهم داشته باشد.
ادامه مطلب را بخوانید .....

*******

آغاز سال 1390 خورشیدی را پیشاپیش به شما هموطنان عزیز و شما بیننده عزیز تبریک عرض نموده و هدیه اینترنتی زیبایی را با موزیک شاد تقدیم مینمایم . همیشه شاد و سلامت باشید

از همینجا دانلود کنید

ادامه نوشته

روزهای پر تب و تاب انقلاب

این قسمت از خاطراتم را هیچوقت نتوانسته ام آنگونه که واقعاً بوده بنویسم چون اتفاقات چنان سریع و زیاد بود که نمی توانم جمع وجور کنم . برای خالی نبودن جای این خاطرات متن زیر را خلاصه وار آماده کردم و بعداًدر فرصت مناسب ادامهخواهم داد :

بهمن ماه که میرسد ، کبوتر خیالم به پرواز در می آید و به روز های پر هیجان ، به آن روز هاییکه پر از بیم و امید ، زشتی و زیبایی و شادی و غم بود ، پرواز میکند . هر کسی در  طول عمر خود روزهایی را دارد که برایش از ارزش والایی برخوردار ند ، و به اصطلاح لحظه به لحظه  آن بقول خارجی ها ،برایشان  های لایت است . بهمن ماه نیز برای من حکم چنین روزهایی را دارد .

حرکت های انقلابی در شهری که محل زندگی من بود ( سقز – کردستان ) تقریباً از پاییز 1356 با راهپیمایی تعدادی از معلمان و دانش آموزان آغاز شد . و از آن پس گاه و بیگاه این حرکت ادامه پیدا میکرد و روز بروز بر تعداد شرکت کنندگان افزوده می شد . حرکت های انقلابی مانند سایر نقاط ایران ، در شهر سقز هم هرچه جلو تر میرفت رنگ و بوی تندتری بخود میگرفت .شعار های اولیه که بیشتر حال وهوای اقتصادی و رفاهی داشت یواش یواش رنگ سیاسی بخود میگرفت ، تا اینکه رسیدیم به این شعار که ( ما میگیم شاه نمیخواهیم نخست وزیر عوض میشه ..... ) و شعر ترکی عامیانه جالبی پخش شده بود که اینگونه از زبان شاه گفته میشد ..شهبانو ایرانه گئدیم ، گئدمی ییم و ...  شدیدترین و خونین ترین تظاهرات در این شهر در بیست و چهارم دیماه  1357 دو روز قبل از مسافرت شاه صورت گرفت ، در این روز ارتش از اول صبح به خیابانها آمد و تیر اندازی شروع شد . نمیدانم علت چه بود ولی این را میدانم که در این شهر گروه های مسلح نیز فعالتر شده بودند و از شرایط و قراین چنین بر می آمد که عده ای سعی در متشنج کردن جو شهر دارند . بهر حال در گیری تقریباً نزدیکی های ظهر شروع شد .، صدای تیراندازی یک لحظه قطع نمی شد ، صدای مرگ بر شاه و الله و اکبر از گوشه و کنار شهر بگوش می رسید ( یادم می آید در آن روزگار چنان احساساتی شده بودم که برای آن روز شعر مانندی هم نوشته بودم که در زمان نقل و انتقال و جابجایی گم شدند . ) خبر های رسیده حاکی از تعداد زیاد زخمی ها میداد ، برای کمک به زخمی ها بطرف بیمارستان راه افتادیم ، اطراف بیمارستان مملو از جمعیت بود که برای اهداء خون و کسب خبر از احوال زخمی ها آمده بودند . تیر اندازی در اطراف بیمارستان نیز ادامه داشت یکی از مامورین بطرف بیمارستان هم تیراندازی میکرد که در نتیجه در داخل بیمارستان یکی از خدمه تیر خورد .  آنروز یک مهندس کریمی نامی در خیابان زخمی و در بیمارستان از دنیا رفت و این اتفاق ، با محبوبیتی که گویا  آن مهندس داشته ، موجبات عصبانیت شدید مردم بویژه دوستانش را فراهم کرد . از آن روز جو شهر دیگر آرام نشد در بیست و ششم دیماه رفتن شاه را جشن گرفتیم عصر آنروز ماشینها با بوق و چراغ های روشن درحالی که برف پاکنها را بلند کرده و دستمالهایی به آنها وصل کرده بودند در سطح شهر به شادی پرداختند . البته تا یادم نرفته بگویم که در روزهای پیروزی انقلاب ، مردم آن چند پاسبانی را که بسوی مردم تیر اندازی کرده بودند به سختی مجازات کردند، با چنان وضع نا هنجاری آنها را کشتند که هنوزهم که سی سال از آن جریان میگذرد با یاد آوری آن مو بر اندام من سیخ میشود .

گفتم که بهمن ماه برایم پر است از روزهای خوب و بد ، آن زمان من با اینکه خانه خریده بودم ، از دولت سر فامیل خوش غیرت  ، مستاجر بودم با مادر پیر و ... ولی همسایهای خوبی داشتم که واقعاً انسانهای والایی بودند که بارها من شاهد بودم که در اطراف خانه ما ، برای مواظبت از ما پرسه میزدند .