گل صمیمانه به اوگفت...سلام
غنچه از خواب پريد
و گلی تازه به دنيا آمد
خار خنديد و به گل گفت:سلام
و جوابی نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتی چند گذشت: گل چه زيبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزديک گل سراسيمه ز وحشت افسرد
ليک آن خار در آن دست خليد و گل از مرگ رهيد
صبح فردا که رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت.... سلام
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۸۸ ساعت 10:33 توسط صادقی گرگری
|

عکس رودخانه ارس